آرش و ایلیا جونم
البته سرفرصت بیشترعکساتون رو میذارم.
کویر
عزیز دلم.هستی من
امروز با مامان جون و... ودایی هادی و...رفتیم کویر توی ریگ ها که با ایلیا حسابی خوش گذرونیدولی یه عکس درست وحسابی باهاش نداری چون اصلا به من توجه نمیکردید ومشغول بازی خودتون بودید...وکلی هم باباجون باهاتون بازی کردوشما هم برا خودتون چه کیفی کرده بودید...اینم ازچندتا عکسای امروزت:
اینم به حساب داری میپری ولی عسلم نمیدونی که پاهات از روزمین بلند نمیشه(بزرگترامیپریدندتوهم اینجوری میپریدی ...):
واین هم دو تا عکسی که عاااااااااااااشقم(موقعیه که با باباجون(بابای من) داری کیف میکنی وتوی
آسمونی)من به داشتن همچین بابایی افتخار میکنم که سرشاراز عشق و
محبته"دوستت داریم عزیزم" :
قشنگ ترینم
حس بودنت قشنگ ترین حس دنیاست
تو که باشی هر روز را نه
هرثانیه را عشق است.
بازی امشب آرش
سلام به آرش جونم
امشب که مشغول بازی کردنت بودی اومدم سراغت وخواستم عکس بگیرم که شما زیاد ازاین کارم خوشحال نبودی.ولی منم به کارم ادامه دادموشما هم با حرکاتت حرفتونشون میدادی:
اولی روهمکاری کردی گلم. تا صدات کردم،آرش:
و میگفتی:مامانی دیگه اومدیییییییی نذاری بازی کنم!
دوباره آروم که شدی:
قرررررررررربون اون خنده هات که دل آدمو میبره:
وگفتی یکی دیگه بگیرو بروووووو:
نمیخوای بریییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ به بابا میگماااااا !!!!!!!!!!
بابا باااااباااااا..........تورو خدا بگو بره.(داشتی به بابایی التماس میکردی).
خب دیگه هم هم همممممممممممم...
مامانییی بازم که اومدی:
ولی فقط به خاطرتو:
و این بود بازی امشب پسمل مامان که بخاطر من بهش نچسبید.
منو ببخش دیگه عزیزم............
کوچولوهای عاشق
اینجا هم توی حسینیه بالای منبر دارن آتیش میسوزونن و الانم که چهره آرومی دارند برای عکس گرفتنه!!!