آرش

آرش جان تا این لحظه 11 سال و 7 ماه و 8 روز سن دارد

عیدانه

 

سلام قندعسلم
 
اول اینکه شرمنده دیر به دیر برات پست میزارم ...چند هفته پیش یه پست پر بار

گذاشته بودم که مرحله آخر پاک شدو زحمت هام به بادرفت.ودیگه همتو نشد بیام.
 
بگذریم،اگه بخوام از کارای جدیدت بگم که یه رمان میشه...
 
عزیزدلم خیلی تو پسر باهوش و فعالی هستی وبماند که چقدر منو تو روز

خسته میکنی ولی همه روبه جون میخرم که تو سالم و سرحال باشی.
 
واینکه پیشرفتت تو لغاتت خیلی خوبه و خیلی از کلمه ها رو میگی وهر چی بهت

بگیم حداقل یه بخش ازاون کلمه رو میگی ....الهی من فدات بشم مامانی.
 
 
حالابریم سراغ عکسات که هرچند بعضی عکسات رو ندارم:
 
این سرسفره هفت سین خونه مامان جون که قبل ازاین عکست سرت خورده به در

که مشخصه:
 
روز اول فروردین تولد بهاره (دخترخاله بابایی)که شما همش گریه میکردی بازم اینجا

آروم شدی
 
 
بابایی وشماتو حیاط مادربزرگ من
 
 
توی ریگ ها کلی بادایی عباس (دایی من)بازی کردی
 
تا بالاخره خودت خسته شدی
 
اینجا هم خونه باغ مادر جون (مامان بابایی)که مهمون مابودند
 
 
قدم زدن با عمه جونت
 
وشیطنتات
 
مهمونی کل خانواده مامان جون که خونه باغ یکی از فامیلا دعوت کرده
بودکه شما فسقلی ها مدام درحال بازی بودید که اینجا باستایش جورشدی
 
 
خوشگل من توپست های بعدی بقیه عکساتو میزارم.
 
یه دنیا عاااااااااااشقتم.

بووووووووووووس

 


تاریخ : 08 اردیبهشت 1393 - 10:50 | توسط : مامان آرش | بازدید : 6874 | موضوع : وبلاگ | 16 نظر

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام