سلام دردونه مامان آرش جونم یک سال ازعمرمون گذشت باتلخی وشیرینی والبته سختیهاشم شیرین بود، بیخوابیهای
شبانه، خستگیهای روزانهوزحمتهای زیاد، دغدغه های فکری ،استرسهای زیاد ،ندونستانا و پرسیدناوتحقیق کردنا
همه جزءبهترین روزای این سالی که گذشت بود ...
و این روزای آخر سال مهمترین اتفاقی که برات افتاد از شیر گرفتن تو بود که اصلا فکرشو
نمیکردم که اینجوری شیررو ازت میگیرم.وبماند که چقدر من گریه کردم
خیلی ازت ممنونم که مقاوم بودی هرچند شب های اول بیدار میشدی و گریه میکردی و
ساکت نمیشدی وروزاهم بهانه هات زیاد شده بود ولی خدا رو شکر روزها که میگذره
داری بهترمیشی وغذا خوردنت هم خیلی بهتر شده...
امروز 18 ماهه شدی و فردا هم باید بری واکسن 18ماهگیت رو بزنی،خدا کنه بهت سخت نگذره
آخه میگن خیلی از بچه تب شدید میکنن و بهشون سخت میگذره...
عزیزدلم ،شادی همه لحظه هام
18 ماهگیت مبارک.
خیلی خیلی خدا رو شکر میکنم که تو رو به من داده...